انقد این سه روز دلواپس مدیر جان هستم که دیگه صدای همسر هم درومده که چخبره بابا انقد نگرانشی؟!؟ 

میگم چیه خب مدیرمه اینده کاریم دست اونه خب!! الان 3 روزه نیست همه کارام عقبه!

میگه عهههه 

منم میرم سفر همینقد نگرانی؟ هی رابراه اسمس و زنگ!؟

گفتم اخه من کجا رابراه بهش زنگ زدم یبار زنگ زدم جواب نداد پیام دادم الکی چرا شلوغش میکنی؟

 

 

باز میگم 

هاااا چیه حسودیت میاد؟؟ من انقد هواشو دارم؟؟ تازه کلی هم سوغاتی براش اوردم دو روز دیر بیاد خراب میشه همش :)) 

میگه حسووودی ؟؟؟ کییییییی؟ من؟؟؟ به کی؟؟؟ مدیر تو؟؟؟ 

اون باید حسودیش بشه نه من! :))))) 

 

 

 

ولی جدی یه مدت انقد تو خونه مدیر حان مدیر جان کرده بودم انصافا همسر حساس شده بود!! یجایی غبر مستقیم خیالشو راحت کردم که مدیر و تخت پادشاهی و همه ثروتش که هیچ. همه دنیا رو بهم بدن تو رو به کسی نمیدم خیالت تخت ت ت ت ت ت ت ت :**** 

 

انصافا همسر باظرفیت مثل اقای شوهر ما کم پیدا میشه و فکر کنم اصلا نیست!! یعنی مدیر من چپ میره راست میاد میگه فریبا خانم دمت گرم با این همسر خیلی عاقاست قدر بدون منم عصبی میشم میگم رئیسسسسسسسسس  اون باید قدر بدونه نه من :)))))))))))

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ارتباط گستر رابین Pattie Novel.saima موج دریا Kathryn Yolanda doublegames for gamers خريد آنلاين